بخش ۱۲۰

شرح مثنوی بیت ۲۴۳۸

مرد زان گفتن پیشمان شد چنان

 کز عوانی ساعت مردن عوان

 

ادامه داستان اعرابی و همسر وی و بررسی زوایای مختلف روابط زناشویی

شوهر از سخنان خویش نسبت به همسرش نادم گشت بحدی که جنون حاصله از پشیمانی را میتوان به جنون هنگام مرگ تشبیه نمود

 

***************************

گفت خصم جان جان چون آمدم

 بر سر جان من لگدها چون زدم

 

و با خود گفت چرا بیمورد دشمن جان جانم گشتم و او را با لگد مورد ضرب و شتم قرار دادم

 

***********************

چون قضا آید فرو پوشد بصر

 تا نداند عقل ما پا را ز سر

 

لذا هرگاه ادمی گرفتار قضا گردد کور میشود تا حقایق را نفهمد بحدی ادمی بصیرت خویش را سلب شده میبیند که تشخیص سر از پا برای فرد غیر ممکن میشود

 

*******************************

چون قضا بگذشت خود را می‌خورد

 پرده بدریده گریبان می‌درد

 

انگاه که قضا و تقدیر کار خویش را میکند عقل بسراغ ادمی می اید و دچار خودخوری گردد که اگر چنین و‌چنان میکردم این اتفاق نمی افتاد و او از شدت ندامت گریبان خویش را پاره میکند

مسایل السلوک

ادمی مختار مطلق نیست بلکه در بعضی امورات جبر و بعضی اختیار وی نقش دلرد گر چه همان اختیار او نیز در نهایت به تفویض امر خدای یگانه است

و اذا قضی امر فانما یقول کن فیکون

 

*****************************

مرد گفت ای زن پیشمان می‌شوم

 گر بدم کافر مسلمان می‌شوم

 

مرد حکایت خطاب به همسرش معترف گشت که ای زن از افعال خویش نادمم بحدی توبه و پوزش میطلبم که فرضا اگر کافر بودم به دایره تسلیم برمیگردم

 

****************************

من گنه‌کار توم رحمی بکن

 بر مکن یکبارگیم از بیخ و بن

 

برالها من به بارگاه تو تعدی نمودم لذا تقاضای رحم دارم

التماس میکنم مرا از ریشه نابود نفرما و فرصت جبران را از من مگیر

 

***************************

کافر پیر ار پشیمان می‌شود

 چونک عذر آرد مسلمان می‌شود

 

در درگاه مهربانی تو اگر کسی تا نهایت عمر گناهکار باشد و پشیمانی بر او غالب شود او را بعنوان مسلمان میپذیری

 

****************************************

حضرت پر رحمتست و پر کرم

 عاشق او هم وجود و هم عدم

 

خداوند یگانه و مطلق مملواز مهربانی و رحمت است کرمش بینهایت است لذا عاشق ذات اوهستی و نیستی میباشد

مسایل السلوک

خداوند خالق نهان و اشکار است در نگاه ادمی عدم هست اما در نگاه نافذ مطلق حق هیچ نیستی نیست منظور از عدم از دیدگاه ناقص ادمی است لذا هر چه ما میبینیم و نمیبینیم عاشق قدرت خدای سبحان هستند

 

******************************

کفر و ایمان عاشق آن کبریا

 مس و نقره بندهٔ آن کیمیا

 

کفر و ایمان دلبسته ذات کبریایی حق هستند مس و نقره در علم کیمیا بنده هستند تا طلا شوند

خدا کیمیا است کفر و ایمان هرگاه اراده نمایند او انان را اسمانی خواهد کرد

مسایل السلوک

کیمیای عشق الهی یک نعمت عظیم است و‌ما مخلوقات در پست ترین و برترین در نوسان .

اما عشق خدای مهربان همیشه ساری و جاری است و هرکس خواهان کمال و وصال باشد کافیست تا وجود نقره ای یا مسی خویش به بارگاه او عرضه نماید تا ذات خدای متعال او را تعالی دهد و به طلای تمام عیار تبدیل کند

اللهم انی اسلک من فضلک و موجبات رحمتک و عزایم مغفرتک و سلامت من کل اثم.....

پایان بخش ۱۲۰



تاريخ : جمعه 25 تير 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 8:29 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد